شرح: پس از یک روز معمولی در کلیسا، دوست من y. نمی توانست در برابر اشتیاق پنهان خود مقاومت کند. او با اشتیاق به جای خود بازگشت و زیپ خود را باز کرد و به گلوی عمیق دوستش دالی لی فرو رفت. به زودی، او او را روی میز سوار کرد، همه در حالی که دوستش بی صدا مشاهده کرد.