شرح: مارشا می، یک اغواگر شرم آور، پدر ناتنی آسیب دیده اش را با یک دمنوش آرامش بخش آرام می کند. لوک در حالی که او را به طرز ماهرانه ای می پرستد، از خوشحالی ناله می کند و به پرستوی اوج آزادی داغ او ختم می شود. یک داستان تابو وسوسه انگیز از میل و انحطاط.